پایـی که جا مانـد13

ساخت وبلاگ

قسمت سیـــزدهم

ما را به یکی از سنگرهای بتونی بردند. سنگری که شب قبل، محل استراحت شهید جان محمد کریمی، ابراهیم نویدی پور و تعدادی از بچه های گروهان قاسم بن الحسن بود. اکنون، استخوان های سوخته ی آن ها در فاصله ده، دوازده متری مان مهمان خاک های پد خندق بودند و ما با دست های بسته در اسارت بعثی ها.

شش نفر مانده بودیم...

قسمت سیـــزدهم

ما را به یکی از سنگرهای بتونی بردند. سنگری که شب قبل، محل استراحت شهید جان محمد کریمی، ابراهیم نویدی پور و تعدادی از بچه های گروهان قاسم بن الحسن بود. اکنون، استخوان های سوخته ی آن ها در فاصله ده، دوازده متری مان مهمان خاک های پد خندق بودند و ما با دست های بسته در اسارت بعثی ها.

شش نفر مانده بودیم...

تعدادی ازنیروهای گروهک منافقین در پد خندق بودند. از خود عراقی ها فهمیدم یکی از گروهان های سازمان منافقان در پاتک امروز، عراقی ها را همراهی می کردند.

زمانی خستگی و دردم کمتر شد که افسر عراقی گفت : <<من حقیقت رو می پذیرم حتی اگر بر خلاف میلم باشه، ما در شناخت قدرت واقعی شما بسیجی ها زیاد اشتباه کردیم، ما اطلاهات دقیقی از امکانات و تجهیزات نظامی تون داشتیم،اما از روحیاتتون شناخت کافی نداشتیم>>.

دلم گرفته بود.خاطره ای برایم تداعی شد. خاطره ای که وقتی به آن فکر می کردم، حرصم درمی آمد و دلم می خواست تفاوت برخورد ما و عراقی ها با اسرای جنگی را به آن ها میفهماندم.خاطره ای از شهید عبدالله میثمی یادم آمد. حرف هایم را یکی از اعضای گروهک منافقان برای درجه دار عراقی ترجمه کرد.

به درجه دار عراقی که با دقت به حرف هایم گوش می داد، گفتم : <<روزی روحانی شهید عبدالله میثمی، دو بسیجی رو دیده بود که دو اسیر عراقی گرفته اند. اون دو اسیر عراقی پابرهنه بودند،وقتی دو اسیر شما می خواستند از روی پل های فلزی خیبری رد شوند، بسیحی های ما دلشون ب حال اون دو اسیر سوخته بود و کفش هاشون رو به اون دو اسیر داده بودند، از بس پل های فلزی داغ بود که پاهای دو بسیجی ما سوخته و تاول زده بود.بسیجی های ما کفش هاشون رو در می آوردند و می دادند به اسرای شما، اون وقت شما با اسرای ایرانی این طوری برخورد می کنید؟! واقعا بی رحمید!

این را که گفتم،مات و مبهوت نگاهم می کرد و به فکر فرو رفته بود، فکر می کنم چون از ته دل این مطلب را گفته بود،خدا هم اثرش را به دل درجه دار عراقی گذاشت. از نگاهش فهمیدم که حرفم را باور کرده است.

ادامه دارد...

بوی خدا...
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 221 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 5:08