بوی خدا

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

پرسش مهدوی

پـــرســـــش چرا امام زمان را نمی بینیم ؟ روزی از عارفی سؤال شد: چرا ما امام زمان را نمی بینیم عارف گفت: لطفا برگردید و پشت به من بنشینید ... شاگرد این کار را انجام داد آیا الان می توانید مرا ببینید شاگرد عرض کرد خیر، نمیتوانم ببینم ... عارف فرمود: چرا نمی توانی من را ببینی؟ شاگرد گفت: چون پشت من به شماست . عارف فرمود: حالا متوجه شدید چرا نمیتوانید امام زمان را بینید چون شما پشتتان به امام بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : مهدوی, نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 331 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 18:11

بوی خدا

رمان قبله من44 نویسنده : م ش تاریخ : سه شنبه 12 ارديبهشت 1396 قسمت44   شالم را پشت گوش می دهم و کیفم را از قسمت بار برمیدارم. سفر با هواپیما عجیب میچسبد ها!! تا به خودت بجنبی و بفهمی کجای ابرهایـی به مقصد رسیدی. کیف را روی شانه ام میندازم و به سمت درب خروجی می روم که صدایی از پشت بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 327 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 14:21

پایـی که جا مانـد41

قسمت چهل و یکم حامد گفت: تنبیه کسانی که برای امام حسین علیه السلام عزاداری می کردند، سنگین بود و خلیل رحم در کارش نبود.علتش سیاست صدام و حزب بعث در ایام محرم بود.محدودیت کامل. به دستور سروان خلیل، من و حیدر هر کدام به هفتاد ضربه کابل محکوم شدیم. بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 349 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

پایـی که جا مانـد43

قسمت چهل و سوم به اخلاص و کارهای او اعتقاد داشتم.کلاس های ترجمه،تجوید و صرف و نحو را حیدر راستی،دستور زبان فارسی را اصغر اسکندری.مکالمه انگلیسی را دکتر بهزاد روشن،عربی و ترجمه روزنامه های عربی را حیم خلفیان و محمد آغاجری و ترجمه روزنامه های انگلیسی بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 317 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

پایـی که جا مانـد44

قسمت چهل و چهارم آیفای حامل نان وارد کمپ شد.راننده اش گروهبان یکم ابراهیم یونس بود. حدود پنجاه و چند سالی داشت. نا پسرش ناصر بود.از اوایل جنگ تا روزی که جنگ تمام شد، در ارتش راننده بود. هر وقت می دیدمش،حس خوبی داشتم.نمیدانم چرا به دلم نشسته بود.آن بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 333 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

رمان قبله من39

قسمت39 نیشخند بدی میزند و به صندلی فشارم میدهد.کوله ام را مثل سپر مقابلم میگیرم تا بیشتراز این دستانکثیفش ب من نخورد. هق هق میزدم و بانفرت سرش داد میکشم. انگشت اشاره اش را جلوی بینی اش میگیرد و ابروهایش را بالا میدهد _ هیـــس...هیسسس... ببند دهنتو. بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 356 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

رمان قبله من41

قسمت41 فنجان قهوه را روی میز میگذارم و از پنجره ی سرتاسری کافه به خیابان خیره می شوم. زمین را برف پوشانده، مثل اینکه خیال ندارد کم کم جایش را بابهار عوض کند! نیمه اسفندماه و پیش به سوی سالی که بادیدگاه جدید منشروع می شود. یک دستم رازیرچانه ام میگذا بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 332 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

رمان قبله من42

قسمت42 دیگراعتقادی به رفتارو کارهایش نداشتم. مرور زمان کورسوی ایمان را دردلم خاموش و سرد کرد.من تمام شدم! عصبی و تلخ بغضم راقورت می دهم و دندان قروچه میکنم.باکف دست روی میزمیکوبم و ازآشپزخانه بیرون میروم.نگاه تیزم رابه مادرم میدوزم و میپرسم: ینی م بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 314 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

پایـی که جا مانـد45

قسمت چهل و پنجم سامی نگهبان باوجدان کاری کرد،کارستان.فکر نمی کردم برای ما این چنین فداکاری کند. او می دانست اگر تا غروب تیغ پیدا نشود،همکارانش دمار از روزگا بچه ها درمی آورند.او با اشاره ابرویش به من فهماند حواسم به دستش باشد.نگاهم به دستش بود که ی بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 341 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

پایـی که جا مانـد46

قسمت چهل و ششم امروز صبح، مرا بیرون بردند.سه نفر بودیم که قرار بود تنبیه مان کنند.علی کوچک زاده، حسین شکری و من.بچه ها عکس رجوی را پاره کرده بودند.افسر بخش توجیه سیاسی گفت به علی و حسین هرکدام صد ضربه کابل بزنند.حامد سرِ شلنگ آب را توی دهانم قرار دا بوی خدا...ادامه مطلب
ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 313 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:07

آرشیو مطالب

پيوندهای روزانه

لینک دوستان

خبرنامه